سالهای سال است که عادت کردهایم در روز معلم به یکدیگر تبریک بگوییم و معلم را از بابت زحماتی که در راه تعلیم و تربیت دانشآموزان میکشد سپاس گوییم. بعضی دیگر از ما هم این روز را بهانهای برای پرداختن به مسائل و مشکلات و طرح دغدغههای اجتماعی و اقتصادی و منزلتی معلمان میکنند و از کمبودها و نامهربانیها میگویند و ما را نسبت به شرایط و زندگی واقعی معلمان حساس میکنند.
بهرغم اهمیت و ارزش هر یک از این رویکردها، امروز قصد ما هیچ کدام از اینها نیست. امروز میخواهیم به نقش معلم از دیدگاه پداگوژی انتقادی و رادیکال نگاه کنیم.
پداگوژی انتقادی، شاخهای منشعب از جامعهشناسی مارکسیستی و مکتب فرانکفورت با آمیزهای از بیداری فرهنگی و سیاسی فرودستان برای به چالشگرفتن نظم موجودی است که از نگاه نظریهپردازان آن، سرکوبگر، استعماری، استثمارگر و ناعادلانه است و نقطه عزیمت آن و محل تمرکز آن مدرسه، معلم و دانشآموزان و برهمکنش این عناصر درون بافتار نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه است.
در پداگوژی انتقادی معلم تنها نقش تعلیم و تربیت و جامعهپذیر کردن دانشآموزان را بر عهده ندارد کسی نیست که علم و دانش و فن را به شاگردانش میآموزد و کسی نیست که مسئول و ضامن انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر است. بلکه معلم بیش از نقش تعلیمی، نقش آگاهسازی و رهاییبخشی دارد. معلم کسی است که ذهن دانشآموزان را با پرسشهای خود به چالش میکشد، نظم ظالمانهی عادیسازی شدهی جهان را زیر سوال میبرد و دانشآموزان را از طرق مختلف با زدودن آگاهی کاذب (به تعبیر مارکسیستی) به سمت آگاهیبخشی و بیداری انتقادی پیش میبرد.
در اینجا نگاهی کوتاه به دیدگاه برخی متفکرین پداگوژی انتقادی در خصوص نقش و جایگاه معلم میاندازیم:
معلم بهمثابه آگاهیبخش
پائولو فریره از جمله شاخصترین چهرههای پداگوژی انتقادی، نقش معلم را در وهلهی نخست آگاهی بخشی میداند. معلم باید از طریق برقراری گفتگو و دیالوگ، آگاهی انتقادی را در دانشآموزان ایجاد نماید و از آموزش سنتی (انتقال داده و اطلاعات خام) به دانشآموزان به صورت یکطرفه اجتناب نماید چیزی که فریره از آن به نام «آموزش بانکی» یاد میکند یعنی اینکه ذهن دانشآموزان را مانند بانک تصور نماییم که معلم وظیفهی پر کردن آن را با دانش و اطلاعاتی که به صورت غیر انتقادی و از بالا به پایین و در جهت سرکوب فرودستان تولید و گردآوری شده بر عهده دارد. فریره با قائل شدن چنین نقشی برای معلم به شدت مخالفت میکرد و معتقد بود معلم باید تلاش کند با دادن صدا به دانشآموزان فرودست و ستمدیده (به حاشیهرانده شده) آگاهی رهاییبخشی را در آنها بیدار نماید که دانشآموزان خود به دنبال کشف حقیقت و کسب دانش حرکت کنند و نه اینکه مصرفکنندگانی منفعل باشند.
معلم بهمثابه کنشگر
هنری ژیرو، نظریهپرداز مفهوم «مقاومت» در آموزش و پرورش بر این عقیده است که معلم کسی نیست که دانش و فن را به دانشآموزان میآموزد بلکه معلم در واقع نقش مهمتر و اساسیتری بر عهده دارد که همانا آگاه ساختن و فعال کردن دانشآموزان است او معتقد است که مدرسه بهترین جایگاهی است که معلم میتواند در آن در قامت یک کنشگر اجتماعی، با برقراری ارتباطی بیواسطه با اقشار فرودست اجتماع، چشمان جامعه را نسبت به مظالمی که توسط مراجع و روابط قدرت برای به حاشیه راندن کسانی که از سرمایهی فرهنگی و اجتماعی کافی برای برخورداری از مواهب نظام آموزشی فعلی را که در خدمت توانگران است ندارند، باز کند و از طریق دانشآموزان کل جامعه را به تغییر و تحول وادارد.
معلم بهمثابه انقلابی
پیتر مکلارن از پیروان فکری فریره، از طرفداران پداگوژی رادیکال و انقلابی است و باور دارد سپاه معلمان، یکی از قدرتمندترین نیروهای بازیگران در عرصه اجتماعی و سیاسی است که میتوان با تغییر در برنامه بازآموزی معلمان و آگاهسازی آنها نسبت به نقش و جایگاه خود و رادیکالیزه کردن و فعال سازی آنها در قالب یک جبههی متحد، نوعی خیزش سوسیالیستی را علیه نظام سرمایهداری که مکلارن ریشهی تمام مشکلات و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی و حتی تبعیضهای نژادی، قومی و جنسیتی میپندارد به راه انداخت که از قِبَل آن هم معلمان، هم دانشآموزان و هم سیار اقشار فرودست و به حاشیه راندهی اجتماع سود میبرند.
نظریهپردازان پداگوژی انتقادی به این سه نفر ختم نمیشوند و دیدگاههای رادیکالی که از بستر این اندیشه برمیخیزند نگاه متفاوت و جدیدی را نسبت به جایگاه آموزش در ایجاد تحول در جامعه و نقش معلم در بازسازی اجتماعی ارائه میکنند که مطالعه و اندیشیدن به آنها خالی از لطف نیست.