در چند هفته اخیر به صحنه آمدن پرشمار و گسترده دانشآموزان و در پی آن افزایش تعداد نوجوانان جانباخته، زخمی و بازداشتشده، به این بحث دامن زده است که آیا اصولا میبایست حضور کودکان و نوجوانان را در عرصه عمومی به رسمیت شناخت یا اینکه تلاش کرد آنها را به کلاسهای درس و خانهها بازگرداند. اینکه آیا کودکان زیر ۱۸ سال، حق یا توان کنشگری در عرصه عمومی دارند یا خیر، سالهاست که محل بحث عالمان اجتماعی در رشتههای گوناگون است. صرفنظر از اینکه محققان و متفکران چه نظری در موافقت یا مخالفت دارند، جنبش کودکی و نوجوانی در سراسر جهان در پیشروی است. کودکان سالهاست که در کشورهای مختلف به میدان آمدهاند و مطالبات خود را در زمینه حق تحصیل، حفظ محیط زیست، کنترل سلاح و منع خشونت، و ... به اشکال گوناگون مطرح میکنند.
کنشگری مدنی و حقوقی کودکان چه به صورت تظاهرات خیابانی (مثل کودکان جمعه برای محیط زیست)، چه اعتصاب و نرفتن به مدرسه (مثل گرتا تونبرگ در سوئد) و نمونههای بیشمار دیگر هر کدام حرکتهایی نمادین و عملی برای به رسمیتشناختن حضور کودکان و نوجوانان در عرصه عمومی است که گاه با فشار آوردن به مراجع قدرت برای تغییر قوانین و سیاستها، جنبه سیاسی هم پیدا میکند که پدیدهای نوظهور است که نیاز به پژوهش و نظریهپردازی دارد.
اما در ایران اگرچه جامعهپذیری مدنی و اجتماعی در برنامه درسی ضعیف بوده ولی جامعهپذیری سیاسی از همان بدو ورود به مدرسه به شکلی جدی و قوی وجود دارد و کودکان تا از آغاز تا پایان دوره تحصیل در انواع برنامهها و مراسم سیاسی دخیل میشوند. پس شاید جای تعجب نباشد که چرا اکنون کودکان وارد مباحث و طرح مطالبات سیاسی شدهاند و قصد بازیگری در میدان سیاست دارند. اگر اکنون خردهای به دانشآموزان کنشگر گرفته میشود، ابتدا باید اینکه چرا کودکان تا این حد در مدارس چه از نظر محتوای کتب درسی و چه مراسم و مناسک رسمی و غیررسمی این چنین در سیاست غرقند، زیر سوال برود. جامعهپذیری سیاسی و دادن آگاهی مدنی به دانشآموزان شمشیری دولبه است، و همیشه نمیتواند در راستای منویات سیاستگذاران پیش برود بلکه تحت تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی گوناگون ممکن است سمت و سوی خود را عوض کند و به سمتی کاملا متفاوت میل کند.