معمولا اساتید در گفتگوهای خود در مورد هویت و منششان در کلاس درس با هم تبادل نظر میکنند. در این مورد نیز مثل خیلی موارد دیگر افسانههایی وجود دارد که نیازمند بازنگری است. شما در مورد شخصیت تدریستان چه فکر میکنید، این شخصیت چطور شکل میگیرد و رشد میکند و چه نقشی را بر روند یادگیری دانشجویان بازی میکند؟
افسانه اول: سعی کنید بهترین استاد خودتان را الگو قرار دهید: "بهترین راه برای ایجاد شخصیت استادی این است که یکی از بهترین اساتید خود را الگو قرار دهید و سعی کنید مثل او باشید"
اما اگر شخصیت استاد مورد نظرمان کاملا با شخصیت خود ما متفاوت باشد، چه باید بکنیم؟ چطور میتوانیم از یک استاد تقلید کنیم و مثل او باشیم در حالی که از نظر شخصیتی تفاوت زیادی با او داریم؟ باید بدانیم که اگر او توانسته است به عنوان استاد بر روی ما به عنوان دانشجو اثر عمیق و ماندگاری بگذارد به این دلیل است که روش و منش او دقیقا مطابق با شخصیت و خصوصیات خود او بوده و نه چیزی تقلیدی و تصنعی!
برای مثال ممکن است استاد مورد علاقه شما فردی شوخطبع بوده و همیشه حرفهای بامزه میزده و دانشجویان را میخندانده. اگر شما فردی جدی هستید و به ندرت توانایی خنداندن دیگران را دارید، راه حل این نیست که سعی کنید سر کلاس جوک بگویید یا حرفهای بامزه بزنید چون این چیزی نیست که از درون شما بجوشد اغلب نتیجه عکس میدهد و ممکن است باعث رنجش خاطر کسی بشوید یا حرفی که میزنید آنقدرها بامزه نباشد و به وجههی شما آسیب برسد.
افسانه دوم: درس را مطابق با سلیقه و معیارهای شخصی خودتان ارائه کنید. "درسی را ارائه کنید که اگر خودتان دانشجو بودید بیشترین یادگیری را از آن داشتید."
آیا کلاسهای شما از دانشجویانی مملو است که درست شبیه خود شما هستند؟ آیا همه دانشجویان از آنچه شما را شخصا برانگیخته به هیجان میآیند؟ ما معمولا دنبال ارائه درس به سبکی هستیم که خودمان بیشتر دوست داریم. خود را در مقام دانشجو فرض میکنیم و آرزوها و انگیزههای خود را به یاد میآوریم و بر اساس آن روش تدریس خود را برمیگزینیم. اما باید دقت کنیم روشهای یادگیری ما، انگیزهها و اهداف ما لزوما برای همه دانشجویان کاربرد ندارد. ممکن است ما ذاتاً فردی درونگرا باشیم و در تنهایی و سکوت یاد بگیریم این به این معنا نیست که درسی که ارائه میکنیم باید فاقد کارهای گروهی باشد یا بالعکس اگر ما فردی هستیم که درون یک گروه از طریق گفتگو و بحث با یکدیگر میآموزیم، دلیلی ندارد که همه دانشجویان از کارهای گروهی لذت ببرند.
بنابراین مهم است که به روشهای مختلف یادگیری توجه کنیم و سعی نماییم فرصتی را برای همه فراهم کنیم که مطابق سبک یادگیری و اصول و شخصیت خودشان با درس مرتبط شوند و نه صرفا با معیارها و سلیقههای شخصی ما!
افسانه سوم: از ماسک استادی استفاده کنید: "تدریس یک نمایش است و کلاس درس صحنه بازی شما است. قرار نیست آنچه در این صحنه اتفاق میافتد لزوما واقعی باشد."
ماسکها به شما فرصت میدهند، شخصیتهای متفاوتی از خود بروز دهید ولی آنچه اهمیت دارد این است که ماسک، نقابی است که شما خود را پشت آن پنهان میکنید. بعضی از اساتید از ماسکهای تدریس استفاده میکنند به این معنا که سر کلاس به طور کلی شخصیت و روش و منش متفاوتی دارند انگار که وقتی وارد کلاس میشوند به طور کلی قلب ماهیت شده و تبدیل به فرد دیگری میشوند. این فکر شاید از آنجایی حاصل شود که فرد حس میکند در مقام استادی باید فردی متمایز، کامل و بینقص باشد و از آنجایی که هیچ کس فیالواقع کامل و بیعیب نیست، ماسک کمک میکند آسیبپذیری خود را به حداقل برساند و نقایص و تردیدهایش را پشت آن پنهان کند.
اما آنچه باعث تاسف است اینکه دانشجویان بسیار زیرکتر از این هستند که این نقابها را باور کنند و از آنجایی که صورتی که پشت نقاب پنهان کردهاید، از پشت لحن و صدا و صورت و حرکات بدن شما، خودش را بروز خواهد داد، دانشجویان اعتبار نقابتان را زیر سوال خواهند برد و شما را باور نخواهند کرد.
افسانه چهارم: خودتان باشید و اجازه بدهید همه چیز به طور طبیعی پیش برود، شخصیت شما در بوته عمل، بروز خواهد کرد. نیازی نیست خود را نگران کنید فقط کافی است خودتان باشید!
درست است که هویت و شخصیت یک استاد در بوته عمل ساخته میشود و رشد میکند اما آیا این برای انگیزهبخشی و هدایت دانشجویان در جریان یادگیری کافی است؟ کلاس درس میز شام خانوادگی نیست که بگذارید هر چیزی به صورت طبیعی و غیرقابل پیشبینی جلو برود بدون اینکه هیچ مداخله آگاهانهای در روند حاکم بر کلاس درس و یادگیری داشته باشید. باید دقت کنیم که اکثر اوقات، رفتار و گفتار ما بر یادگیری دانشجویان موثر است خواه این اثر مثبت و انگیزهبخش باشد و خواه منفی و بازدارنده. وقتی همه چیز را به شانس واگذار کنید و با تئوری "هر چه پیش آید خوش آید" حرکت کنید، این روش سبب سردرگمی و ایجاد سوءتفاهم در دانشجوان میشود؛ به طوریکه آنها دقیقا نمیتوانند پیشبینی کنند که رفتار و عکسالعمل شما در موقعیتهای مختلف چیست و روش درست عمل در کلاس درس چگونه است. معیارهای یادگیری دچار تزلزل میشود و چیزی برای اتکا کردن باقی نمیماند و همین میشود یکی از عوامل کاهش انگیزه یادگیری و اعتماد متقابل.
افسانه پنجم: یک استاد جدی و قاطع باشید و این پیام را به محکمی برسانید که هیچ اشتباهی قابل پذیرش یا جبران نیست. " به اصطلاح به بچهها بفهمانید که باید شش دنگ حواسشان جمع باشد و الّا بد میبینند! اگر این کار را نکنید دیگر کلاس از دست شما در میرود!"
این روش برخورد اساتیدی است که چنان قاطعیت و اتوریتهای از خود بروز میدهند که در همان آغاز راه، دانشجویان را در موضع انفعال و ترس قرار میدهند به عبارت دیگر این اساتید، اعتبار خود را از ایجاد رعب و ناامنی در ذهن دانشجویان کسب میکنند. شاید بسیار دیده باشید اساتیدی را که جلسه اول هر ترم را با چنان هیبت و جدیتی شروع میکنند و از همان روز اول، شروع میکنند به تهدید دانشجویان به اینکه اگر چنین و چنان نکنند، چه سرنوشت ناخوشایندی پیش رویشان خواهد بود.
وقتی تصویری که از خود بروز میدهید بیش از حد انعطافناپذیر و خشک باشد، از همان آغاز احساس جبههگیری و خشم فروخوردهای را در دانشجویان ایجاد خواهید کرد بهطوری که به جای ارتباط برقرار کردن با محتوای درس و لذت یادگیری، مرتباٌ تصویر ترسناک استادی خشک و خشن را به ذهن خواهند سپرد که هیچ عذری را هر چند موجه نمیپذیرد و حاضر به هیچ انعطافی نیست.
افسانه ششم: شخصیت استاد چندان مهم نیست اصل چیز دیگری است: "یادگیری موضوعی است که به دانشجویان، متن و محتوای درس و رشد مهارتهای تجزیه و تحلیل وابسته است و اصولا معلم نقش چندانی در این پروسه بر عهده ندارد. در واقع نقش استاد در مقطع آموزش عالی آنقدر کوچک است که به چشم نمیآید و در نتیجه کم و کاستیهای رفتار و منش اساتید موضوع چندان نگرانکنندهای نیست."
این گزاره که در مقطع آموزش عالی، نقش اساتید کمرنگ است و اصل خود دانشجویان هستند که باید تحت هر شرایطی به دنبال کشف حقیقت و یادگیری باشند تنها تا حد کمی درست است. این درست است که دانشجویان در مقطع دانشگاه، از بلوغ فکری برخوردارند و کمتر وابسته به معلمین خود هستند اما نقش استاد به عنوان یک الگو و هدایتگر یادگیری، مهمتر از آن است که بتوان نسبت به آن غفلت ورزید. حتی دانشجویان نیز تا حد زیادی تحتتاثیر اساتید خود هستند. اساتیدی که با خوشرویی و مدارا، دانشجویان را در مسیر صحیح یادگیری قرار میدهند و چشم آنها را بر روی ابعاد مختلف یک موضوع علمی باز میکنند، محبوبیت زیادی بین دانشجویان دارند و نه تنها شخصیت آنها مورد علاقه و اقبال عمومی است بلکه دروسی که ارائه میکنند نیز با علاقه بیشتری خوانده میشود و دانشجویان برای یادگیری انگیزه بالاتری دارند.