هیچ سخنی در باب جامعهشناسی آموزش و پرورش نمیتواند آغاز شود مگر اینکه ادای دینی به امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی اواخر قرن نوزدهم کرده باشد. دورکیم را پدر جامعهشناسی آموزش و پرورش میشناسند نه فقط به خاطر ایجاد و حفظ کرسی آن در دانشگاه تا پایان عمر بلکه به خاطر آرای تربیتی مترقی او که برای نخستین بار رنگ و بویی جامعهشناسانه به تعلیم و تربیت بخشید.
دورکیم در مقالات و مجموعه سخنرانیهای خود که بخشی از آنها در کتاب «تربیت و جامعهشناسی» گردآوری و توسط فریدون سرمد به فارسی ترجمه شده، موجود انسانی را دارای دو وجه متمایز اما مکمل میداند یک وجه، جنبه ذهنی و فردی زندگی است و وجه دوم، جنبه اجتماعی انسان. دورکیم اعتقاد داشت که تربیت، برای به منصه ظهور رساندن همین جنبه دوم از حیات انسانی ضرورت دارد.
او مینویسد: «باورهای دینی، باورها و کاربست اخلاقی، سنتهای ملی یا حرفهای و آرای رنگارنگ، موجود اجتماعی را میسازند. هدف تربیت، آفریدن این موجود در هر یک از ماست».
دورکیم از جمله متفکرانی بود که یکی از جلوههای مدرنیسم را خروج از جوامع ابتدایی و گروههای اجتماعی اولیه و ورود به عرصهی بزرگتری همچون «ملت» و گروههای اجتماعی ثانویه میدانست. به عقیده دورکیم جهان مدرن، دهقانان را از یوغ زمینداران، کارگران را از یوغ مالکان، و کودکان را از یوغ خانواده خارج کرده و به آنها شخصیت و فردیت بخشیده است به طوری که کودک برای برخورداری از حق حیات و حق آموزش، مدیون و سرسپردهی تصمیمات و خواست والدین نیست بلکه میتواند وارد جامعه شود و از طریق مدارسی که توسط دولت اداره میشوند جامعهپذیر شود. او معتقد بود مدارس عمومی از مهمترین نهادهای اجتماعی برای ساختن تمدن جدید هستند زیرا مسئولیت تربیت نسل جدید را از دوش خانواده و کلیسا برمیدارند و بر دوش دولت و جامعه میگذارند به این ترتیب جامعه سهم خود را در تعلیم و تربیت فرزندان و آیندهسازان خود بر عهده میگیرد.