افلاطون1، یکی از مشهورترین چهرههای حکمت و فلسفه، در بین سالها 427 – 347 قبل از میلاد در یونان میزیست. آنچه سنگ بنای فلسفه و تفکرات افلاطون را تشکیل میداد عمیقا وابسته به زمان و مکان زندگی او بود. یونان در دورهای که تمدنهای بزرگ ایرانی و مصری در اوج قدرت و اقتدار پادشاهی بودند، کشوری کوچک با رویکردی متفاوت بود. یونان از نظر سیاسی و اجتماعی وضعیتی منحصر به فرد داشت. شهرهای بزرگ یونان که پولیس Polis نامیده میشدند، شیوه اداره مردمسالارانه داشتند و مردم این شهرها، بر اساس حقوق و مسئولیتهای شهروندی زندگی میکردند. یونانیان بالاخص مردم آتن بر این باور بودند که مردم باید در زندگی مدنی خود مشارکت داشته باشند. طبع صلحجو و قانونمدار آتن در کنار هویت فرهنگی و تاریخی برگرفته از کتابهایی مثل ایلیاد و اودیسه هومر بود که تا حد زیادی به باورهای افلاطون شکل داد.
بیشک نمیتوان زندگی افلاطون را بدون اشاره به تاثیر زندگی و مرگ سقراط آغاز کرد. سقراط به عنوان معلم افلاطون جزو اولین شهدای به اصطلاح آزادی اکادمیک2 به شمار میرود. او که فیلسوف و حکیمی فرزانه بود در آتن به تربیت شاگردانش بر اساس حکمت، تعقل و خردورزی پرداخت و به زودی دچار قهر حاکمان به خاطر صراحت بیان و ایدههای بکر و انتقادآمیز خود شد و سرانجام جام شوکران را سرکشید و هرگز به انکار عقاید خود نپرداخت. اسطوره سقراط، دیدگاه افلاطون به مسئله آموزش، حکمت و فلسفه را به طور کلی تحتتاثیر قرار داد.
دومین شخصیت موثر در شکلدهی به فلسفه و روش افلاطون، فیثاغورس است. این ریاضیدان بزرگ، هم دوره با افلاطون میزیست و ارتباط این دو، نقش تعیین کنندهی تفکر منطقی و استدلال ریاضی را در فلسفه افلاطون تثبیت کرد.
افلاطون موسس آکادمی بود مدرسهای که به شاگردانش درس آزادگی، خردورزی و دوری از خرافات میداد. او که آکادمی را در سال 387 ق. م تاسیس کرد، در این موسسه به تدریس هندسه، حساب، نجوم، شناختشناسی، تئوری دانش، ارزیابی و سنجش باورها و ارزشها و ... میپرداخت.
نقش سوفسطائیان بر شکلگیری فلسفه افلاطون
شاید برای انکه به اهمیت نقش سوفسطائیان3 در جهتدهی به دیدگاههای افلاطون پی ببریم لازم است این نحله فکری را بیشتر بررسی کنیم. در آن دوره از حیات اجتماعی یونان، قشری نوکیسه ظاهر شده بودند که با روشهای سیاسی خاصی به غصب مناصب و مشاغل دولتی و سیاسی و کسب وجهه اجتماعی نائل میشدند. این طبقه نوظهور، قائل به نسبیت اخلاقی بودند و هر روشی را برای رسیدن به هدف خود، مجاز و مباح میدانستند. شاید عبارات" هدف، وسیله را توجیه میکند" و "انسان معیار همه چیز است" بهترین تعریف از دیدگاههای سوفسطائیان باشد.
هواداران این مرام فکری، به استفاده از نقش تبلیغات، عوامفریبی و مجادلههای بیپایان و انحراف افکار عمومی در رسیدن به اهداف سیاسی خود مشهور بودند. مکتب سوفسطائی قائل به حقیقت نبود و حقیقت را طوری تفسیر میکرد که متناسب با اهداف و رویههای خود باشد و استفاده ابزاری از باورها، حقیقت و مفاهیم از مهمترین ابزار پیروزی آنها در جلب افکار عمومی، بسیج مردم در جهت نیل به منافع این قشر خاص بود. نسبیگرایی و باری به هر جهت بودن تفکرات این طبقه، اصلا به مذاق کمالگرایی چون افلاطون خوش نمیآمد. در چنین فضایی بود که فلسفه افلاطون همانند کوهی استوار در مقابل ترفندهای سوفیستها قد علم کرد و آنها را به مواجهه و دیالوگ برای کشف حقیقت، دعوت کرد.
فلسفه افلاطون
بدون شک محور فلسفه افلاطون، ایدئالیسم و کمالگرایی است. او قائل به حقیقت مطلق است. از دیدگاه افلاطون حقیقت قابل انفکاک، تجزیه و حتی شناخت نیست. حقیقت ماورای دانش بشر و در اوج نشسته است. انسان تنها قادر به درک جلوه و شاید حتی سایهای از حقیقت مطلق است. او بر این باور بود آنچه ما به عنوان دانش میپنداریم تنها شمهای است از جلوه حقیقت بر ذهن بشر.
از نظر افلاطون حقیقت، ماهیتی روحانی و غیرمادی دارد و قابل اکتساب نیست. بنابراین او قائل به فطری بودن شناخت انسان از حقیقت است. افلاطون عقیده دارد که دانش قابل اکتساب نیست بلکه در نهاد آدمی به ودیعه نهاده شد و تنها باید کشف شود. برای رسیدن به حقیقت باید پردههایی که جلوی چشم بصریت انسان است از طریق مکاشفه ذهنی، کنار زده شود و حقیقت چون نوری از یک منبع منیر بر ذهن و قلب انسان، جلوهگر شود و بتابد.
افلاطون نسبی گرایی را به شدت محکوم میکند و قائل به بنیان متین و مطلق حقیقت ماورای انسان است درست بر خلاف سوفسطائیان که انسان را در مرکز تشخیص و تعیین حقیقت میدانستند و قائل به نسبیگرایی اخلاقی بودند.
فلسه آموزشی افلاطون
فلسفه افلاطون، جنبه آموزشی بسیار مهمی نیز داشت. باور او به مطلق بودن حقیقت به این معنا بود که کسب علم باید شیوهای کاملا متفاوت داشته باشد. او عقیده داشت علم چیزی جز تلاش برای بیرون آمدن از غار نادانی و نگریستن با کمترین پرده و حجاب به حقیقت مطلق نیست. در چنین فلسفه ای، معلم نقش آموزشگر و همه چیز دان ندارد. معلم کسی است که راهنما و تسهیلگر ارتباط ذهن شاگرد با فطرت او است. کسی که با سوال کردن و به چالش گرفتن جلوههای دروغین حقیقت، ذهن دانشجو را نسبت به درک حقیقت هشیار میکند. معلم کسی نیست که علم را به کودک بیاموزد بلکه کسی است که به کودک کمک کند، در جستجوی حقیقت باشد و با کنار زدن تعصب، نادانی و خرافه، ذات مطلق دانش را درک کند.
رویکرد علمی افلاطون برای درک و شناخت، گفتگو یا به اصطلاح "دیالوگ" آزاد بود. او باور داشت که سوال کردن، نوعی روند منجر به بیداری ذهن است. مطرح کردن سوالات خوب را مقدم بر دادن پاسخهای خوب میدانست و به چالش گرفتن، نقد کردن و بحث کردن در مورد مسائل مختلف را تشویق میکرد. آکادمی او جایی برای بحثهای منطقی و استدلالهای فلسفی و روشمند بالاخص در مقابله با تکنیکهای بحث و مجادله مبتنی بر سفسطه و هجوگرای سوفسطائیان بود. از نظر افلاطون نفس بحث و دیالوگ صرف نظر از رسیدن به نتیجه نهایی اهمیت داشت به این معنا که دیالوگ بالنفسه مهمتر از نتیجه گرفتن و قضاوت نهایی است زیرا که انسان شاید هرگز مطلع بر اسرار هستی و حقیقت مطلق نشود بلکه درک پله به پله و تکامل یابنده از جلوه حقیقت، روندی ناتمام و همیشگی است.
جالب است که افلاطون بر خلاف بسیاری از متفکرین این حوزه، به برابری زن و مرد در قوای ذهنی آگاه و معترف بود و باور داشت که زنان نیز باید از آموزشی مساوی با مردان برخوردار باشند اما در آکادمی افلاطون هیچ زنی تحصیل نمیکرد که شاید این مسئله بیش از انکه متاثر از دیدگاه برابریخواهانه افلاطون باشد، تحت تاثیر باورهای غالب اجتماعی بود که هنوز زن را جنس دوم میپنداشت.
آرمانشهر افلاطون
افلاطون در آثار خود بالاخص در رساله جمهوری، مدینه فاضلهای را تشریح کرد که بر سه طبقه اصلی استوار بود: شاه- فیلسوف4، ارتش و در نهایت صنعتگران. در آرمان شهر او حاکمیت در دست طبقه نخبه جامعه بود که هم متّصف به صفات عالی اخلاقی و علمی بودند و هم از عهده مدیریت جامعه و حکومتداری برمیآمدند. در طبقه دوم، ارتش و نیروهای انتظامی قرار داشتند که نقش محافظت از کیان مملکت و حفظ ارزشها و تمامیت ارضی و امنیت ساکنین را بر عهده داشتند و در بخش پائین تر جامعه، صنعتگران و کارگران هستند که از طریق کار و تولید و تجارت به دوام این آرمانشهر کمک میکنند.
آرمانشهر افلاطون گرچه به نظر افسانهای میآید ولی بر اساس باور او به جامعهای نخبهپرور تعریف میشود که صالحترین مردمان باید در مناسبترین مناصب و مشاغل جای بگیرند و نظامی که در رأسش بهترین و شایستهترین افراد از نظر خردمندی و دانایی قرار داشته باشند، به بیراهه نخواهد رفت. البته همین دیدگاه بزرگترین نقدها را بر افلاطون از طرف متفکرین و فلاسفه دیگر وارد کرده است. جامعه نخبهپرور افلاطون، جامعهای ضددمکراسی و در خدمت حکومتهای تمامیتخواه را ترسیم میکند که در دنیای واقعی ترسناک به نظر میرسد.
برنامه آموزشی افلاطون
سیستم آموزشی افلاطون، در زمان خود بسیار پیشرفته بود چراکه مبتنی بر طبقهبندی آموزش قبل از دبستان (دوران خردسالی)، پیش دبستانی، دبستان، دبیرستان و تحصیلات عالی بود.
شاید افلاطون از اولین پایهگذاران آموزش خردسالان و مبدع مهدکودک باشد چرا که در فلسفه آموزشی او تعلیم و تربیت اطفال تا قبل از شش سالگی از اهمیت فوق العادهای برخوردار بود شاید از این نظر باشد که افلاطون باور داشت باید کسانی به عنوان پرستار یا معلم کودک تعلیم ببینند که در این زمینه جای والدین ناآگاه و کمسواد را در تربیت اولاد آنها بگیرند.
مواد درسی پیشنهادی افلاطون در مقطع پیش دبستانی عبارت بود از: داستانگویی/ موسیقی/ بازی و هنرهای نمایشی
مواد درسی در دوره تحصیلات عمومی(مدرسه): ادبیات/ موسیقی/ ریاضی و تربیت بدنی
موارد درسی تحصیلات عالی: برای کسانی که قصد ورود به طبقه ارتش را داشتند، بعد از اتمام دوره عمومی مدرسه، تا دو سال باید آموزش فوقالعاده با محوریت آموزش نظامی میدیدند.
برای طبقه شاهفیلسوفان که طبقه حاکم آرمانشهر هستند، باید بعد از اتمام دوره عمومی تا 10 سال دروسی در سطح عالی (آکادمیک) ارائه شود از جمله هندسه، حساب، نجوم، معرفتشناسی، تئوری دانش، ارزیابی و اعتبارسنجی باورها و غیره. سپس 5 سال اضافی نیز صرف تدریس ریاضی و فلسفه شود. به این ترتیب بعد از سی و پنج سالگی، فرد باید شروع به مطالعه فلسفه پیشرفته و متافیزیک میکرد تا سرانجام در سن پنجاه سالگی شایستگی اداره جامعه را به دست آورد.
سخن آخر
به طور کلی میتوان افلاطون را صرف نظر از میزان درستی افکار و عقایدش، از جمله بزرگترین چهرههای حکمت و به خصوص فلسفه آموزشی دانست که تاثیر عمیقی بر تحصیلات در تمام طول تاریخ تا هماکنون بر همه مراکز آموزشی داشته است. رویکرد او به آموزش سنگ بنای تاسیس دوره تحصیلات عمومی و بالاخص تحصیلات عالی و دانشگاهی (آکادمیک) بوده که از بیش از دو هزار و سیصد سال قبل، بر آموزشوپرورش جهان تاثیرات عمیق و ماندگار دارد.
1: Plato
2: academic freedom
3: Sophists
4: Philosopher- Kings