معرفی فیلم: قوش (Kes)
سال تولید: ۱۹۶۹
کارگردان: کن لوچ
فیلم قوش یکی از تاثیرگذارترین فیلمها در کارنامه هنری درخشان کن لوچ، فیلمساز چپگرای بریتانیایی است. لوچ در این فیلم به زندگی یک نوجوان از طبقه کارگر میپردازد که در زندگی شخصی و اجتماعیاش با مسائل و بحرانهایی دست به گریبان است. داستان روایت شده در این فیلم را از چند منظر بررسی مینماییم:
خانواده:
بیلی در یک خانواده از طبقه کارگر زندگی میکند. پدرش به دلایلی که در فیلم گفته نمیشود آنها را ترک کرده، مادرش شاغل و به دنبال پیدا کردن همسری برای جبران ناکامیهای زندگی خود در میانسالی است. برادر بزرگتر بیلی، کارگر معدن است و روحیه پرخاشگر و جسوری دارد. رابطه این خانواده تنشآلود و سرد است. صحبتهای خانوادگی سر میز شام، اغلب بگومگو و غرولند است و به نظر میرسد فشارهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از گیر افتادن در ورطه فقر و گرفتاری که مجالی برای رهایی باقی نگذاشته، عشق و محبت و همدلی بین اعضای خانواده را سرد و کمرنگ کرده.
مدرسه:
تجربه بیلی از مدرسه، تجربهای سرشار از تحقیر، خشونت و ناکامی است. تنبیه بدنی همراه با خشونت کلامی، چه در رفتار معلمان و مسئولان مدرسه با دانشآموزان و چه در تعاملات خود شاگردان با یکدیگر نیز به وفور دیده میشود. همان طور که در بخشی از دیالوگ بیلی با یکی از معلمهایش مطرح میشود نه معلمان علاقه و ذوقی برای تدریس و ارتباط با دانشآموزان دارند و نه دانشآموزان میلی به ماندن در سر کلاس و ساختن آیندهشان از طریق کسب معلومات رسمی نشان میدهند. آموزش رسمی جایی برای علایق شخصی کودکان ندارد. بیلی که در درسهایش عملکرد ضعیفی دارد، تمام هم و غم خود را صرف یادگیری و مطالعه تخصصی در باب موضوعی که به آن علاقمند است (زندگی قوش) میکند و با شور و حرارت در مورد تجارب و معلوماتی که در این زمینه کسب کرده برای همکلاسیهایش صحبت میکند. اما این تنها در نتیجه خلاقیت و ذوق معلمی یک دبیر است که پلی به درون ذهن و قلب دانشآموزان خود میزند اما تنها استثنایی بر قاعده کلی نظام آموزشی خشک و رسمی و اطاعتطلبی است که جایی برای تجارب آموزشی متفاوت باقی نمیگذارد.
کار:
بیلی برای تامین پول تو جیبی خود کار میکند. اما کار کودک در این مقطع چیز نکوهیدهای نیست چرا که نه تنها والدین و جامعه بلکه خود نظام آموزشی نیز برای ورود به بازار کار دانش آموزانی که مایل به ترک تحصیل هستند، برنامه رسمی و پذیرفتهای دارد. کودکان تشویق میشوند به جای اتلاف وقت خود و هدر دادن بودجه دولتی برای تعلیم و تربیتشان در مدارس، در صورتی که عملکرد ضعیفی در دروس داشته باشند، ترک تحصیل نموده و به مشاغلی که توسط مشاوران آموزش و پرورش توصیه میشود وارد شوند. جالب است که اکثر مشاغل توصیه شده نیز خصوصا برای اقشار ضعیف جامعه، مشاغل یدی با سطح درآمد پایین است (از جمله کار در معدن).
نظام آموزشی در دوره بعد از جنگ جهانی دوم، تبدیل به نظام آموزشی سهگانه شده بود یعنی دانشآموزان بعد از سن ۱۱ سالگی از طریق مصاحبه و انجام آزمونهای هوش و توجه به نمراتشان برای ورود به دبیرستانهای مدرن و یا هنرستانهای فنی گزینش میشدند. دانشآموزان نخبه به مدارس «دستور زبان» فرستاده میشدند و بقیه نسبت به وضعیت تحصیلی و بهره هوشی خود به مدارس آموزشی یا فنی منتقل میشدند. تحقیقات بسیاری در آن دوره نشان داد که تنها اقشار مرفه و طبقه متوسط رو به بالا عملا دسترسی به مدارس عالی داشتند و اکثریت مردم خصوصا در طبقه کارگر به دلایل مختلف قادر به ورود به مدارس با کیفیت نبودند و به مدارس فنی و یا مستقیما به مشاغل یدی فرستاده میشدند.
لوچ تصویر تاریکی از ابعاد زندگی کودکان طبقات فرودست اجتماع در بریتانیا دهه ۱۹۶۰ ترسیم میکند. کودکان گرفتار دور باطلی از فقر، غفلت والدین، خشونت و پایمال شدن حقوق انسانیشان هستند. فردیت آنها نه در خانه و نه در مدرسه به رسمیت شناخته نمیشود. جامعه نگاه ابزاری و تحکم آمیزی نسبت به حال و آینده کودکان دارد و از آنها به عنوان «سرمایه انسانی» که قرار است چرخهای اقتصاد کشور را بچرخاند و به نیروی کار بپیوندند، انتظار فرمانبری و انضباط دارد. ناامیدی و استیصال در میان خانوادههای اقشار پاییندست اجتماع، هرگونه تلاش برای خارج از شدن چرخه معیوب فقر و تعیّنگرایی را دشوار میکند.
به نظر میرسد انتخاب قوش نیز نمادین باشد. پرندهای که گرچه ذاتا بلندپرواز و وحشی است اما دستآموز کودکی میشود که با یک برنامه منظم آموزش و تغذیه، او را به دنیای خود میآورد و سرنوشتش را با خود گره میزند. کودکی که در باطن رها و آزاد است، با بندهایی که جامعه بر پایش میزند، اسیر و دستآموز میشود نه امکانی برای بلندپروازی دارد و نه حتی میتواند فردیتش را شکوفا کند.
این فیلم در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ بریتانیا، مقام هفتم را به خود اختصاص داده و یکی از نقاط روشن در کارنامه هنری پربار فیلمساز به شمار میرود.